من نشاني از تو ندارم مسافر عزيزم،اما نشانيام را براي تو مينويسم:
در عصرهاي انتظار،به حوالي بي كسي قدم بگذار! خيابان غربت
را پيدا كن،وارد كوچه پس كوچههاي تنهايي شو! كلبهي غريبيام را
پيدا كن، كنار بيد مجنون خزان زده و كنار مرداب آرزوهاي رنگيام، در كلبه
را باز كن و به سراغ بغض خيس پنجره برو! حرير غمش را كنار بزن! مرا خواهي
ديد با بغضي كويري كه غرق انتظار است، پشت ديوار دردهايم نشستهام..........
وبلاگت خيلي قشنگه موفق باشي.ارادتمند شما:
علي حسن معصومي